اندر باب خامنه اي (ص) و کوتوله دست آموزش آ سيد محمود سبورچيان !

 

زمانی که برای اولين بار عکس خامنه اي در حال بوسه زدن بر آن چپق شکيل، در مجلات چاپ شد، شايد کمتر کسی فکر ميکرد که همانا او همان جانشين به حق امام زمان و نظر کرده خدا بر روی زمين باشد، که بعدها شورأی نگهبان او را کشف کند، و باز بعدترها هم پا از گليم خويش فرا تر کند و دعوی پيغمبری نمايد. چندی پيش در سايتی، بخش نظرات به مطلبی بر خوردم به اين مضمون که: آقا در سنين جوانی طبق گزارشات روحانيون به مقام مرجعيت رسيده بودند. ما هم هرچه افکار پريشان خود را جمع کرديم، ملتفت نشديم که اگر چنين بود؟ پس آيه شريفه << ملاک رهبری مرجعيت نيست >> را در مدح چه کسی نازل فرمودند؟ هر آينه اين حقير شک ندارم که اگر تا زمان طفوليت خامنه اي، دوربين عکاسی به دست نا مسلمانهای بی دين ساخته و به وسيله مسيو های فرنگی به ايران وارد نميشد، پس دوران طفوليت آقا هم افشا نميشد و همين دست آويزی ميشد برای دين فروشان کذاب که به مانند زندانی که بعد از مدتها قلم و دواتی به دستش داده اند، تکه کاغذی بردارند، و هر نه بدتری که بخواهند در آن بنويسند. چه بسا همين ولا يتمدران با طبل و دايره و نعره وووّزلا، در سر چهارراه ها عربده ميزدند که همانا آقا از بدو کودکی در گهواره با مريدان خويش گفتگو ميکرده، و از عوالم غيب بر آنها سخن ميرانده است. و از طرفی ديگر هم شک ندارم که ما عوام سا ده دل هم پای منبر آقايان مينشستيم و هی ذکر ميگفتيم و بلند بلند صلوات ميفرستاديم. اما خوب، که فکر کردم به اين نتيجه رسيدم که آقايان پر بيراه هم نميگويند، درهمان زمان اعراب تازه مسلمان هم به معاويه، مولا و اميرالمومنين ميگفتند،تازه باز جای شکرش باقيست که با نبودن مسيوهای فرنگی و اختراع دوربين اين فکرهم به ذهنشانخطور نکرد که در بلاد مسلمين چو بياندازند، که مولای ما در گهواره سخن ميگويد و حمد مر خدا را که جها ن در اين باب از لوث وجود افسانه های کذابان در امان ماند. حال دراين بلبشوی عقيدتی احمدی نژاد هم که حکم زالزالکی را دارد که حرز چند گاهی يک بار خود را قاطی مرکبات جا ميزند و با شال سبز و افتخار نائل شدن به درجه سيدی، در شهر و دهات مانند مارگيرها بساط معرکه بر پا ميکند، و بدين گونه از مردم ملک دلبری مينمايد. القصه اين حقير هم که در عين حال که دلم برای اطوارهای سد محمود لک زده و مترصد فرصتی بوده تا از شورت حکايت آقايان بيرقی بسزام و بر پشت بام ولا يت بيافرازم، هر چه به عقل ناقص خود رجوع کردم، که فی ما بين (شال سبز، سبورچيان، و اولاد پيغمبر ) وجه تشابهی بيابم، که هم خودم را به درک تقريبی مضمون کلام رهنمون نمايد، و هم از نظر شرعی بتوان اين ادعا را ثابت کرد، همان << صيغه >> اين بزرگترين لذت برای زن بود. بدين صورت که يحتمل والده ارشد ايشان چند صباحی در رکاب آن بزرگوار بوده است، و در زمانی که صيغه مخصوصاً در بين عالمين ما بعد الطبيعه مد روز بوده گذر ايام نموده اند. و ازين جهت که سيد محمود بعد از تغيير نام فاميل به دنبال ريشه و اصل و نصب خود ميگشته، اين موضوع را در سفر به مکه کشف نموده، و در فرصتی مناسب برای عوام الناس نطق نموده است. در اين ميان مادر ماهم که ميخواهد جايی در اين نوشته داشته باشد ميگويد: آخر پسر تو که نه سيدی، و نه اصولاً صابون اين جماعت به تنت ماليده شده. به تو چه مربوط که وجه اشتراک سيد را با خاندان سبورچيان کشف نما يی؟ من ميگويم مادر اين اول کار است. اينجور که اين کودتاچی پايش را روی گاز گذاشته، و يکی يکی سکوهای افتخار را در مينوردد، همين امروز و فرداست که دعوی خدايی کند. آن وقت تکليف خود تو باخدايی که کودتاچی باشد و بمب اتم را همانند نان خامه اي دوست ميدارد چيست؟ الغرض دروغ که استخوان ندارد گلوی آقايان را بگيرد. الحمد و له لله رب العالمين که ما هم صاحب مملکتی هستيم، که اگر چه برنج هندی و پاکستانی مسموم، چای و سير و زعفرا ن و آلات و ادوات شکنجه و تجاوز وارداتی تمامی اين ملک را گرفته است، اما از صدقه سر ولايت، در دروغ، ريا، سفسطه، مشاطه، و تشويش اذهان عمومی، گوی سبقت را از همه رباييديم، و بقول اقتصاددان ها به خود کفايی کامل رسيده ايم که هيچ بلکه اين صنعت را به ديگر بلاد اسلامی که از فقر نبود دروغ و ريا رنج ميبرند هم صادر ميکنيم……. و در پايان اين مضمون را بی تناسب با اين مرقومه نديدم ( و مکرو و مکر الله و الله خيرو الماکرين ) .

تجاوز، جنايت،ننگ بر اين ولايت (برای الناز بابازاده)

 


باز هم طشت چرک آلود ولايت از بام اوفتاد و کوس بد آهنگ رسوايی حکومت بر بامها نواخته شد.الناز بابارده تا به امروز آخرين قربانی که به دست ولايت مداران بعد از تجاوز جنسی به قتل رسيد. روزی نيست که از گوشه و کنار سرزمين بلا خيز ايران خبری ناخوشايند مخابره نگردد، که تنها و تنها يکی از همين خبرها برای سلب مشروعيت از حکومت اسلامی کافی نباشد. حکم سنگسار اعدام جوانان،تجاوز جنسی و…. که همه اينها در حکومتی انجام ميگيرد که داعيه نما يندگی امام زمان را دارد. به تعبير احمد کسروی که ميگفت: دست جنايت کار را نبايد قطع کرد،بايد ريشه را خشکاند. ترديدی نيست که ريشه نهال اين همه جنايت و تجاوز را غير از درون بيت رهبری،در هيچ کجای ديگر نبايد جست. ديگر همه به نيکی ميدانند که تجاوز جنسی به عنوان يک اصل، در قاموس جمهوری اسلامی نهادينه شده. برای ندا آقاسلطان و ترانه موسوی مستندها و مصاحبه های دروغين ساختند-پرونده های شکايت تجاوزات را دروغ انگا شتند-مصاحبه های تصويری قربانيان تجاوز(مريم صبری و ابراهيم شريفی) را جوسازی رسانه های بيگانه خواندند- جنايت کهريزک را افسانه فرض کردند- ضرب و شتم فرزند کروبی و تهديد وی به تجاوز را در مسجد توهم ناميدند- نامه همسر کروبی در ارتباط با شکنجه و تجاوز در زندان را به هيچ انگاشتند- اما ميخواهم بدانم،با رسوايی تجاوز و قتل الناز بابارده چه ميکنند؟ آيا باز هم بايد منتظر مستند يا مصاحبه اي دروغين بود؟ رژيمی که به تعبير دکتر سروش در ديد تمام ملت ايران و جهان کشف عورت شده،ديگر چيزی برای از دست دادن ندارد به همين خاطراست که سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده است. و اگر زمانی به مثابه گربه اي. روی جنايت خود خاک ميريخت، امروز در تمامی خيابانها ی شهر فضله ميکند بی آنکه روی آنرا بپوشاند. از حکومتی که والی ان خامنه اي،وسربازان گمنام امامش، گمنامين بدنام و متجاوزين به نواميس مردم، ازين بيش انتظاری نيست.باشد که آيندگان بخوانند و بدانند که استبداد دينی منحوس ترين استبدادهاست، که دران هر جنايتی رنگ اسمانی به خود ميگيرد که هيچ اعتراضی به ان وارد نيست. حکومت فاشيستی اسلامی ايران در اين سی سال به همه جهانيان ثابت کرد که مستبد ترين استبداد هاست، که روی تمامی استبدادها را سفيد کرده است. چه کسی ميگويد که گرانی اينجاست؟ دوره ارزانيست- چه شرافت ارزان- تن عريان ارزان- و دروغ از همه چيز ارزانتر- و چه تخفيف عظيمی خوردست قيمت يک انسان!!