Filed under: هنر و ادبیات | Tagged: ایران، دروازه قزوین، دروازه تهران، دروازه شمیران، عکس قدیمی، عکسهای قدیمی، عکسهای ایرانی | 2 Comments »
۳ عکس قدیمی از دروازه تهران ، دروازه قزوین ، دروازه شمیران ۱۱۰ سال قبل
نیکی را چه سود ؟ / شاهکاری از برتولت برشت
هنگامی که نیکان ، در جا سرکوب می شوند ،
و هم آنان که دوستدار نیکانند ؟
هنگامی که آزادگان ، باید میان اسیران زندگی کنند ؟
.
.
خِرَد را چه سود
هنگامی که جاهل ، نانی را به چنگ می آورد ،
که همگان را بدان نیاز است ؟
.2
به جای خودِ نیک بودن ، بکوشید
چنان سامانی دهید ، که نَفْسِ نیکی ممکن شود
یا بهتر بگویم
دیگر به آن نیازی نباشد .
.
.
به جای خودِ آزاد بودن ، بکوشید
چنان سامانی بدهید ، که همگان آزاد باشند
چنان سامانی دهید ، که نابِخرَدی
برای همه و هر کس
سودایی شود بی سود .
Filed under: هنر و ادبیات، برتولت برشت | Tagged: نیکی را چه سود، برتولت برشت | 3 Comments »
جمهوری دمکراتیک ایران
Filed under: هنر و ادبیات | Tagged: پاسپورت ایرانی، جمهوری دمکراتیک | 12 Comments »
افکار پوسیده ما و شعری از برتولت برشت » آقای نخست وزیر «
آقای نخست وزیر مشروب نمی خورد آقای نخست وزیر دود نمی کشد آقای نخست وزیر در خانه ای حقیر اقامت دارد ولی بیچارگان حتی خانه ی حقیری هم ندارند . ******************** کاش گفته می شد : آقای نخست وزیر مست است آقای نخست وزیر دودی است اما حتی یک فقیر میان مردم نیست .
Filed under: هنر و ادبیات، برتولت برشت | Tagged: اشعار برتولت برشت، برتولت برشت، شعر | 6 Comments »
گوته ، مردی از تبار بزرگان ، که با حافظ زیست و با حافظ مرد
تو آن كشتی ای هستی كه مغرورانه باد در بادبان افكنده
Filed under: فرهنگ و هنر، هنر و ادبیات | Tagged: گوته، اشعار عاشقانه، حافظ، حافظ شیرازی، دیوان شرقی، شعر، غزل | 14 Comments »
مجموعه ای کمیاب از اسکناسهای قدیمی ایرانی
Filed under: هنر و ادبیات | Tagged: ایرانی، اسکناس، اسکناس کمیاب ایرانی، اسکناسهای قدیمی، اسکناسهای قدیمی ایران | 8 Comments »
وصیت نامه برتولت برشت ( به آیندگان )
این شاهکار در سال ۱۹۳۹ زمانی که برشت در دانمارک و در شرایط سخت تبعيد بسر میبرد سروده شده و از این شعر به عنوان وصیت نامه معنوی او نام برده اند
.
به آيندگان
.
امروزه فقط حرفهاي احمقانه بي خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بي احساسي خبر مي دهد،
و آنكه مي خندد، هنوز خبر هولناك را نشنيده است.
اين چه زمانه ايست كه
حرف زدن از درختان عين جنايت است
وقتي از اين همه تباهي چيزي نگفته باشيم!
كسي كه آرام به راه خود مي رود گناهكار است
زيرا دوستاني كه در تنگنا هستند
ديگر به او دسترس ندارند.
اين درست است: من هنوز رزق و روزي دارم
اما باور كنيد: اين تنها از روي تصادف است
هيچ قرار نيست از كاري كه مي كنم نان و آبي برسد
اگر بخت و اقبال پشت كند، كارم ساخته است.
به من مي گويند: بخور، بنوش و از آنچه داري شاد باش
اما چطور مي توان خورد و نوشيد
وقتي خوراكم را از چنگ گرسنه اي بيرون كشيده ام
و به جام آبم تشنه اي مستحق تر است .
من هم دلم مي خواهد كه خردمند باشم
در كتابهاي قديمي آدم خردمند را چنين تعريف كرده اند:
از آشوب زمانه دوري گرفتن و اين عمر كوتاه را
بي وحشت سپري كردن
بدي را با نيكي پاسخ دادن
آرزوها را يكايك به نسيان سپردن
اين است خردمندي.
اما اين كارها بر نمي آيد از من.
راستي كه در دوره تيره و تاري زندگي مي كنم.
II
در دوران آشوب به شهرها آمدم
زماني كه گرسنگي بيداد مي كرد.
در زمان شورش به ميان مردم آمدم
و به همراهشان فرياد زدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
خوراكم را ميان معركه ها خوردم
خوابم را كنار قاتلها خفتم
عشق را جدي نگرفتم
و به طبيعت دل ندادم
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
در روزگار من همه راهها به مرداب ختم مي شدند
زبانم مرا به جلادان لو مي داد
زورم زياد نبود، اما اميد داشتم
كه براي زمامداران دردسر فراهم كنم!
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت .
توش و توان ما زياد نبود
مقصد در دوردست بود
از دور ديده مي شد اما
من آن را در دسترس نمي ديدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
III
آهاي آيندگان، شما كه از دل توفاني بيرون مي جهيد
كه ما را بلعيده است.
وقتي از ضعفهاي ما حرف مي زنيد
يادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چيزي بگوييد.
به ياد آوريد كه ما بيش از كفشهامان كشور عوض كرديم.
و نوميدانه ميدانهاي جنگ را پشت سر گذاشتيم،
آنجا كه ستم بود و اعتراضي نبود.
اين را خوب مي دانيم:
حتي نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل مي كند.
حتي خشم بر نابرابري هم
صدا را خشن مي كند.
آخ، ما كه خواستيم زمين را براي مهرباني مهيا كنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم.
اما شما وقتي به روزي رسيديد
كه انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوري كنيد !
Filed under: فرهنگ و هنر، هنر و ادبیات، برتولت برشت، شعر | Tagged: به آیندگان، برتولت برشت، بعيد، دانمارک | 1 Comment »
عکس قدیمی علیرضا نوریزاده ، در کنار شاپور بختیار
Filed under: هنر و ادبیات | Tagged: شاپور بختیار، علیرضا نوریزاده، عکس قدیمی | 2 Comments »
زن فرودست ترین دنیاست / شاهکاری از جان لنون
زن فرو دست ترين دنياست
آري چنين است ، بينديش و كاري بكن
مجبورش مي كنيم كه صورتش را رنگ كند و برايمان برقصد
اگر نخواهد برده باشد مي گويم دوستمان ندارد
اگر واقعي باشد مي گويم اداي مردان را درمي آورد
او را تحقير مي كنيم اما وانمود مي كنيم كه روي سرمان جاي دارد
زن فرودست ترين دنياست ، آري چنين است
اگر باور نداري نگاهي به شريك زندگيت بينداز
زن برده ي بردگان است ، آري بايد اين را فرياد كرد
مجبورش مي كنيم كه بزايد و بچه دار شود
بعد مي گذاريم يك مرغ چاق پير خانگي شود
به او مي گوئيم كه جايش در خانه است و بس
بعد سرزنش اش ميكنيم كه اجتماعى نیست
و به درد دوستي نمي خورد
زن فرو دست ترين دنياست
زن برده ي بردگان است
شبانه روز در تلويزيون به زن توهين مي كنيم
تازه متعجبيم كه چرا شجاعت و اعتماد بنفس ندارد
جوان كه هست خواست آزادي را دراو مي كشيم
خودمان به او مي گوئيم هوشيار و زرنگ نباش
اما تحقيرش مي كنيم كه چرا اينقدر احمق هستی !
زن فرو دست ترين دنياست
آري چنين است ، اگر باور نداري نگاهي به شريك زندگيت بينداز
زن برده ي بردگان است ، آري بايد اين را فرياد كرد
.
جان لنون در هشتم مارس ۱۹۸۰ در نزدیکی آپارتمان خود به ضرب ۴ گلوله مارک دیوید چَپمَن از پای در آمد و جاودانه شد
Filed under: فرهنگ و هنر، هنر و ادبیات، شعر | Tagged: مارک دیوید چپمن، جان لنون، زن فرودست ترین دنیاست | Leave a comment »